شلخته

ساخت وبلاگ

سلام

چند روزی هست که برگشتم خونه
خیلی خوشحالم که هردفعه بیشتر و بهتر با پدرم صحبت میکنم. از حضورش دیگه خشمگین نیستم و داره رابطمون ترمیم میشه.
یکی از چیزایی که شب عید رو قشنگ میکنه عیدی بردن برای خواهرها هست. من دوتا خواهر دارم و خوشبختانه از این نعمت محروم نیستم. اینجا رو نمیخونن ولی تشکر میکنم ازشون که اینقدر دوستم دارن و همیشه دیدار و صحبت باهاشون همراه با انرژی مثبت هست.
دیشب مهمان بودیم. علی که همیشه در کنار من پشت سنگر شوخی های بقیه در مورد ازدواج و اینحرفا بود اینبار در کنارم نبود. علی طی یک حرکت نمیدونم چی چند ماهی هست به صف مقابل پیوسته و باجناق برادرش شده :)
صابر هم بگم. هنوز به هیچکدوم از رفقا پیام ندادم و نگفتم که اومدم اراک. همیشه اولین نفر صابر بود و کلی برنامه میچیدیم برای چند روزی که بودم اما صابر هم تابستان سنگر رو ترک کرد و الان تازه متوجه شدم که چقدر در زندگیم نقش داشته. نداشتن رفیق حس جدید و بدی هست برام.

جدیدن هر بار میام میبینم یکی از گیاهام دیگه نیست. مقاوم ها باقی موندن و باقی خواهند موند. این تجربه به این سمت میبرم که سمت گیاهان حساس نرم. حساس ها لطیف و پر جزییات هستن اما!

صحبت از بیماری بود. به این فکر کردم که بعد از چهل کم کم بیماری ها خودشون رو نشون میدن. الان ضعفها دارن از سایه خارج میشن و 8 سال دیگه بیماری ها. بیماری ها شروع میشن و من هنوز زندگی رو شروع نکردم. دو روزی به شروع زندگی فکر میکردم. شروع زندگی برای من چی هست و ایا اصلن وجود داره؟ شروع زندگی همون بزرگترین هدف ادم هست؟ مسیر رسیدن به هدف های بزرگ هست؟ چیزی که عرف میگه یعنی کار، استقلال، ازدواج و فرزند هست؟ به این نتیجه رسیدم شروع زندگی برای من استقلال هست و مسیر بعد از اون. چند سال دیگه با کمال میل صبر می کنم

راستی صبر مادربزرگ تمام شد و برای سال جدید باید دنبال یک پانسیون مرتب بگردم. به فال نیک گرفتمش

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۱ساعت 13:27&nbsp توسط مصطفی  | 

planet of the apes...
ما را در سایت planet of the apes دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-needs-answered بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:34