پیش پا افتاده های جالب

ساخت وبلاگ
بعضی چیزای کوچیک و دم دستی وقتی دیگه اتفاق نمیوفتن تغییر ماهیت میدن و جالب,و دوست داشتنی میشن

به اونموقع ها فکر میکردم که خواهر برادرا هنوز ازدواج نکرده بودن و باهم زندگی میکردیم, اونموقع ها وقتی کسی اب میخواست یا چایی یا متکا(بالش) یا روانداز یا کنترل تلوزیون یا... مجبور نبود خودش بلند بشه و برای خودش فراهمش کنه, بنا به شرایط از کسی میخواست تا اون کار رو براش انجام بده, گاهی فرد مذکور به این دلیل انتخاب میشد که نزدیک به فلان شی هست و گاهی بخاطر این انتخاب میشد که سن کمتری داشت

و لازم به ذکر هست که من پنجمین بچه و اخرین بچه هستم

کار من از اب و متکا و کنترل تلوزیون گذشته بود و به باز کردن بند کتونی و در اوردن جوراب هم رسیده بود که اصلن هم ازار دهنده نبود و با کمال میل کارا رو انجام میدادم D:

البته من هم که بزرگتر شدم وارد این بازی شدم

تا اینکه همه رفتن و من موندم, سالهاست که نه برای کسی اب میبرم نه کسی برام اب میاره

خب درسته پدر مادر هستن اما اون چند ساعتی که خونه م فقط موقع غذا خوردن باهم هستیم و این خودش داستانی جداست, و در نتیجه تعامل چندانی نداریم که اونا از من لیوان ابی بخوان یا من از اون

چیز خاصی نیست, یهو  یادش افتادم و مرور خاطرات گذشته حس جالب,ی بهم داد و محرک این متن شد

این هم بگم که نوه ها دارن بزرگ میشن و من شروع کردم ازشون کار کشیدن و تا بهره وری کامل فاصله ای  نیست و این خیلی شیرین و لذت بخشه و البته خودش داستانی جداست D:

planet of the apes...
ما را در سایت planet of the apes دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-needs-answered بازدید : 562 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 1:46