امروز نزدیک ظهر

ساخت وبلاگ
+ [بوق]

_ میدون

+ [بوق]..(پراید خسته می ایسته)

_...سلام, خسته نباشی

+ سلام (یه پیرمرد کوتاه قد با کت شلوار کهنه, شبیه معلمهای نامرتب بازنشسته)

_...چرا هوا اینطوری شده حاجی؟ (هوا غبارآلود و وحشتناک,باورکردنی نیست که با وجود بارشها اینطور ریزگرد یهو شهر رو بپوشونه)

+ نمیدونم (داد میزنه و حرف میزنه, پنج برابر صدای عادی) هوا آلوده ست,من دارم خفه میشم, بخدا میخوام برم یجا که بمیرم...

_ (شوکه و ترسیده) اره خیلی الوده هست

+ (با همان داد زدن و البته استیصال) من پیرمرد چکار کنم, میخوام برم بمیرم, بابام نود پنج سالشه, نمیمیره, همه ریختن به هم, هشت ماه خونه من بوده حالا رفته, چارتا خواهرا دست از سرم بر نمیدارن, بیااا بیااا (دست توی جیب کتش میکنه و اسپری آسم رو میکوبه روی داشبورد) من آسم دارم, دارم میمیرم توی این هوا, یه قرون توی جیبم نیست, مستاجرم باید سر سال خالی کنم, خونه ندارم

_همه درگیر مشکلات هستن حاجاقا, درست میشه (به خودم فحش میدم با این سر صحبت بازکردن و حرف زدنم از هوا)

+پول ندارم, با این ماشین افتادم توی خیابونا, یه مسافر هم که وایمیسه کنار خیابون ده تا ماشین میره جلوش, همه شدن مسافر کش(همچنان داد میزند و مستاصل)

_اره بد شده...حاجاقا مسیرت کجاست, دور میزنی یا مستقیم میری؟ (دردو دلش باز شده طفلکی,کاش مسیر طولانی تر بود و درداشو خالی میکرد روم)

+نمیدونم گیج شدم, نمیدونم کجا میرم...دور میزنم

_پس من زیر اون پرچما پیاده میشم اگر مشکلی نداره

_ ممنون

+ به سلامت

 

رفت تا مسافر بعدی و شاید درد دلی دیگه

planet of the apes...
ما را در سایت planet of the apes دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-needs-answered بازدید : 493 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 1:46