بارون شدیدتر شد,دنبال جا بودم,یه سقف
هیجا به چشمم نخورد تا رسیدم به میدون و زیرگذرش
همون پایین زیر پل وایسادم تا بارون شل کنه
پیاده شدم با دستمال قطرات ابی که روی جنسها بود رو خشک کردم و دوباره سوار شدم
اینترنت رو روشن کردم,چنتا نوتیف تلگرام اومد,کلمه هواپیما به چشمم خورد,نخونده بستمشون و فایرفاکس رو باز کردم
توی وبها می چرخیدم
تزریق* رو خوندم از کوچ
کی هست که اینچیزا رو ندونه,اینقدر این حجمه وسیع هست که حتی اگر گوشهات رو بگیری و چشمهات رو هم ببندی باز این محتواهای متعفن ازارت میده,فقط میتونی گه گاهی با حرف زدن ازشون و نشون دادن انزجارت خودتو یکم سبک کنی
از توی کامنت ها به وب سورمه لینک شدم و از توی لینکهای وب سرمه به مطلب جنبش بی حیثیت شدگان لینک شدم
تاثیرگذار و قابل تامل بود,تحلیلش رو دوست داشتم
بارون شل کرده بود
خوشحال بودم از این وقفه و ماحصلش
راه افتادم به سمت مغازه و .... تمام
*: برای علی شیرازی متاسفم که لینک کردن به blog.ir محدود کرده
برای اینکه بتونم مطلب رو ثبت کنم از کوتاه کننده لینک گوگل کمک گرفتم
برچسب : نویسنده : my-needs-answered بازدید : 587